جدول جو
جدول جو

معنی بازپرسی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بازپرسی کردن
(مُ بَ)
استنطاق. (لغات مصوبۀ فرهنگستان) ، ریسمانی را گویند که در ایام جشن و عید از جایی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان) (ناظم الاطباء). و جنبلود نیز گویند، ریسمانی باشد که کودکان هر دو سرهاش بر هم بندند و از جایی درآویزند و در میان آن نشینند و از بهر بازی بجنبانند و آنرا بترکی سالنجاق گویند. بوالمثل گوید:
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بازپیچ بازیگر.
(لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 57).
ریسمانی بود که روز نوروز یا در ایام عیدکودکان از بام یا از درخت درآویزند و در میان آن نشینند و در هوا روند و آیند و در بعضی دیار آنرا کاز خوانند و بتازی ارجوحه گویند و بپارسی حکالوس نامند و در کرمان کواجه گویند و در اصفهان حنجیل خوانند. و در هندوستان بلبک نامند. بوالمثل گوید:
ز تاک خوشه فروهشته و زباد نوان
چوزنگیانی بر بازپیچ بازیگر.
(فرهنگ اوبهی).
رسنی دوتا که بیاویزند و بچگان و دخترکان بدان برنشینند و بازی کنند و آن را اورک و اریبج نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). ریسمانی را گفته اند که در جشن و سور بر شاخۀ درختی بندند و در آن نشینند و در هوا آمد و شد کنند. فخری گفته:
امن و عدل و استقامت در هوای ملک تو
باد چون بازی گران بازی کنان در بازپیچ.
در فرهنگ سامانی بادپیچ بدال مهمله گفته و این معنی با حرکت در هوا انسب است و رشیدی بادپیچ را اصح دانسته است. (انجمن آرا) (آنندراج). مرجوحه. ارجوحه. بانوج. (منتهی الارب). ترموره. تاب. رجاجه. و رجوع به بادپیچ شود، و بعضی گفته اند چهارچوب است و بر آن تخته یا جامه ای وصل کنند که بمنزلۀ گهواره باشد اطفال را. (برهان) (ناظم الاطباء) ، چوبی چند است که بر یکدیگر بندند و کرباسی بر روی آن افکنند که بدلی گهوارۀ کودک باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 154 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ شَ)
بازار کردن. عرضه کردن متاع و کالا. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
للتّفتيش
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
Inspect
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspecter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
осматривать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
לבדוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
معائنہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
পরিদর্শন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
denetlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
검사하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
検査する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
memeriksa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
निरीक्षण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspizieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspecteren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspeccionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
ispezionare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspecionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
inspekcjonować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
інспектувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازرسی کردن
تصویر بازرسی کردن
ตรวจสอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی